صندلیت را کنارصندلیم بگذار!
همنشینی با تو یعنی:
"تعطیلی رسمی تمام درد ها"
خسته ام میگویند کوه کندی؟
نمیدانند دل کنده ام از کسی که کوهم بود!
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ:
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﺎﻟﺎﻫﺎ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﻗﺸﻨﮓ
ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺳﺨﻨﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ، ﺑﺎﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ، ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺳﺨﻦ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻦ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ
ﺍﻭﻣﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ
ﺍﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ........
سخت است وقتی...
ازبغض گلو درد میگیری و همه میگویند..
لباس گرم بپوش...
تهران، استانبول، پاریس،...
فرقی نمیکند کجا باشی،
همهی شهرها
زشت و غمانگیزند
بهوقتِ دلتنگی!
روزهای سخت رو میگذرونم!!!!!
وقتی تو نیستی همه چیز تنگ می شود...
نفسم...
دنیام...
دلم...
فرقی ندارد،
سقفی بالای سرم باشد یا نه!
وقتی،
چهار دیواری دستانت، مالِ من است...
و چه زیبا گفت فروغ:
تنها صداست که میماند
و امان از صدای او که ابدی شده درگوش من...!
عَکاس بی حوصِله نِگاهَم میکَرد وَ مَن دُنبالِ بَهانه ای میگَشتَم بَرایِ لَحظه ای خَندیدَن
زمانی که جلوی تلفن های عمومی صف میکشیدند
عشق ها با ارزشتر بود
از این روزهایی که
پشت خطی ها صف میکشند.........!!!!!!!
تعداد صفحات : 52