دختر : من حسودیم میشه موقعی که دخترا بهت نگاه میکنن!
پسر : حسودی نکن عزیزم
دختر : چرا ؟
پسر : چون تو چیزی داری که اونا ندارن!
دختر : چی؟
پسر : قلبم ♥
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس
بعضی وقتا تو دعوا فقط باید نگاه کنی سکوت کنی!
فحشاشو بده و بهونه هاشو به جون بخری!
تموم که شد بغلش کنی و آروم در گوشش بگی
با من نجنگ من دوست دارم …
دوستت دارم پریشان شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم دانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
خدایا من به کدامین دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم …
نگذار هرکسی از راه رسید
با ساز دلت تمرین نوازندگی کند …
پیش از تو چیزی نبود
بعد از تو چیزی نیست
با تو اما …
یکباره بهانه ای به سر خواهم کرد
تن پوش غم از قلب به در خواهم کرد
بر شوق رسیدن تو دل خواهم داد
هم دوش هوای تو سفر خواهم کرد
به سلامتی پدر بزرگا که یه بار هم خوجگل جوجو عسیسم نگفتن
ولی با زنشون ۵۰ سال عاشقانه زندگی کردن
جای خالیت را انقدر با چشمانم آب می دهم
که باز کنارم سبز شوی …
خدایا مرا چه طعمی آفریدی
که همه از من زود سیر می شوند …
آنقدر دوست داشتنى هستى
که ایستاده هم به دل مى نشینى …
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت