میروم...
ولی چمدانم را نمیبرم...
سنگین است روزهای تنهایی ام!!!
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
بعضی از مردم میگن دنیا ارزش نداره،
مگه میشه دنیایی که تورو داره، بی ارزش باشه!؟؟؟
وقتی دلم برایت تنگ میشود روی تکه کاغذی مینویسم "شانه هایت" و بعد یک دل سیر روی همین تکه کاغذ اشک میریزم
نیامده بودے که بمانے
چند روزے
گذرت افتاد به سرنوشت من
آمده بودے که روزگارم را
سیاه کنے و بروے...
دلتنگت شده ام نمیدانم چرا، شاید واسه دیروزم که بی هوده گذشت!
یاواسه امروزم که بی توگذشت.....
بهم بگو برای چی برای رفتن حاضری
تو که میدونی عشقمی چطور دلت میاد بری
بمون کنار من نگو نه
تو که میگفتی لحظه ای ازم جدا نمیمونی
حرف از جدایی میزنی آخه چطور میتونی
بی تووعده بهشت راهم نمیخواهم نبودنت شروع وعده های تلخ خداست/
تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خوان
قوی ترین حسی که یه زن میتونه به مردش بده
اینه که بهش افتخار کنه..
حتی با تمام کمبوداش...
خدا یا
این بند دل آدم کجاست؟؟؟؟
که گاهی با یک
با حضور یک نفر...
و یا با یک لبخند" پاره میشود....
هر شب می نوشم
شرابی را
که خدایان از چشمانت
در پیاله ماه می ریزند.
خیلی دلم گرفته........
تا که بودیم نبودیم کسی.......
کشت ما را غم بی همنفسی......
تا که رفتیم همه یار شدن......
خفته ایم و همه بیدار شدن..........
قدر آیینه بدانید چو هست...........
نه در آن وقت که افتاد و شکست.....
تو متن کتاب عشق منی
هر جا که به اسمت می رسم، زیرش یک خط می کشم
کاش هرگز ندیده بودمت
لعنت بر چشمی که بی موقع باز شود!
درسته با اومدن یه نفر تو زندگیم یه سری دلشوره ها و ناراحتی هام زیادشدن ولی همین یه نفر میتونه هزار برابر آرومم کنه و بم آرامش بده... و این دلشوره ها چقد شیرینن وقتی بدونم قراره اون یه نفر با حرفای قشنگش بم آرامش بده
امروز با همه ی دنیا قهرم! اما تو صدایم کن... برمیگردم!
ولت میکنم و می رم
نه اینکه دوستت نداشته باشم ها...
بین خودمون باشه از نخودی بودن متنفرم....
گفتم :تو شیرین منی! گفتی : تو فرهادی مگر؟
گفتم خرابت میشوم. گفتی :تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من. گفتی تو جان دادی مگر؟
گفتم ز کویت میروم. گفتی :توآزادی مگر؟
گفتم فراموشم مکن. گفتی :تو در یادی مگر؟
نَبین که می خندم!
من یکی..
باور کردم..
کارم از “گریه” گذشته!
اس ام اس ابراز عشق و محبت