بیاین اعتراف کنیم حداقل یه بار قبل از این که معلم واسه حضور غیاب صدامون کنه دستمونو بردیم بالا.... بیاین!!
معلم اومد سر کلاس خیلی محترمانه و با صدای بلند گفت «بچه ها کتاب ها را بگشایید! » همه با هم کتابا رو باز کردیم و یکصدا گفتیم «گشاییدیم! »
به مادرم میگم میخوام برم بیمارستان ملاقات دایی. میگه :تیریپِ فامیل دوستی ور ندار، پرستار خوشگله امروز شیفتش نیست!
ینی یه همچین دیدی نسبت بمن دارن! :|
عاقاااااا اعتراف میکنم
وقتی در عنفوان جوانی بودم در زمان ما هر چی خواننده بود اهنگ میخووند مخاطب خاص آهنگ اسمش مریم بود
بعد من.....
خیلی غصه میخوردم چرا اسمم مریم نیس
اخه جوادی تا چ حد؟
اعتراف میکنیم که اگه از همون کلاس اول ابتدایی یه دونه ۱۸+ به صفحه اول کتابای درسمون اضافه میکردن الان کلُهم اجمعین در انواع رشته ها، پروفسور بودیم!!
"احتراف" می کنم؛ یکی از روشنفکرانه ترین سرگرمی های دوران بچگیم,
نصف کردن ویفر از مرز کرم دارش بود...
دختره استاتوس زده از سگی پرسیدم بعد از یه عمر وفاداری چی گیرت اومد...?!! سرش رو پایین انداختو گفت فقط و فقط قلاده. منم زیرش نوشتم زبون سگا رو از کجا میدونی؟ نمیدونم چرا کلی بهم فحش داد...... ملت روانی شدن به مولا
دخترا واسه چی اینقدر حساسند؟
زنگ زدم به ساناز تا اسم سارا رو شنید قطع کرد؛ بخاطرنیلوفره که حواس واسم نمیذاره، گیر داده میگه لاله کیه؟ گفتم منظورت لادنه؟ اونم قهر کرد!
ولشون کن بابا...
بذار بزنگم به شادی چون فقط اونومهسا و نسترن و سمیرا منو درک میکنن!
اعتراف میکنم از بس سر کلاس ریاضی شیطنت میکردم معلممون گفت برو دفتر زنگ بزن اولیات بیان؛ منم گفتم مسخره بازی در نیارخانم؛ یه کم دیگه دندون رو جیگر بزاری سال تمومه :-)
من@_@
معلمo_O
بچه های کلاس :-
بابام با برادرم قهر کرده زنگ زده خونه مثلا آمارآمارگیری میگه اون پدر سگ چیکار داره میکنه منم جو گیر شدم رو به برادرم داد زدم پدر سگ داری چیکار میکنی
جاتون خالی قطع کردن تلفن و اومدن بابام یکی شد الان هم دارم دنبال یه بنیاد خیریه میگردم
آقا ما یک معلم داریم ازش سوال می پرسم چرا جواب اولی درست است میگه چون جواب دومی غلط است
من_ :- (
سازمان تالیف کتب درسی_ :|
تخت پاک کن کلاسمون_ :' (
دقت کردین
وقتی عصبی وادد خونه میشی بوی قرمه سبزی مامان تو خونه از صدتا قرص ارام بخش زرود تر ارومت میکنه.
کیا تاحالا لذت برگه عوض کردن سر امتحان چشیدن؟!! اصن یک حالی میده که نگووو!
اعتراف میکنم بچه بودم وقتی بارون میومد تو راه برگشت از مدرسه با چکمه هام از جاهایی رد میشدم که آب
بیشتری جمع شده بود، کلی هم ذوق میکردم که پاهام خیس نمیشه...
عجب روزایی بود..
اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم خواهرم چون چهارسال زودتر از من به دنیا اومده حتما چهارسال زودترم میمیره!!!
تا حالا دقت کردین نو مغازه های ساعت فروشی همه ی ساعتا ۱۰ :۱۰دقیقه است، واقعا دقت کردین؟!؟!؟!!
اعتراف میکنم:
بچه که بودم وقتی فحش میدادم. مامانم میگفت ای واااااای دهت کثیف شدبرو دهنتو آب بکش. منم میرفتم دهنمو میگرفتم جلوشیرآب سرد تاته معدمو شستشومیدادم ک دهنم تمیزبشه. اونوخ دهنم کرخ میشدهیچ همه هم بهم میخندیدن:)))))))))))
شماها یادتون نمیاد یه زمانی جوجه مرغ داشتیم انقدر فشارشون میدادیم بیجون میشدن بعد میبردیمشون زیر گرمای افتاب ابرنگ و قلمو میاوردیم میخواستیم رنگشون کنیم ولی هرچی سعی میکردیم نمیشد؟؟؟ بعد اخرشم ولشون میکردیم تو حیاط گربه میخوردشون اعتراف کنید دیگه:
اعتراف میکنم یه بارم که نشستم درس بخونم مامانم منوازخواب بیدارکرد
بعدمیگن چرادرس نمیخونی
خومادرمن نمیبینی دارم درس میخونم چرابیدارم کردی؟؟؟؟
دقت کردیدتوی دوران راهنمایی ودبیرستان صفحه ی اول کتاب شامل :دفترچه ی تلفن، دفترخاطرات، یادداشت ودرکل جنگ ویتنام هست!!!!
اعتراف میکنم