یکی از فانتزیام اینه

یکی از فانتزیام اینه وقتی دارم به با طرف مقابل دست میدم به جای اینکه به دستش نگاه کنم به صورتش نگاه کنم. نمیدونم چه حکمتیه ما ایرانیا موقع دست دادن به دست طرف نیگا میکنیم نه صورتش

ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺎﻧﺘﺰﯼ من اﯾﻨﻪ:
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺨﻮﺍﺑﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﭘﻮﻝ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺍﯾﻨﻮﺍﻭﻥ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺑﯽ ﭘﻮﻟﯽ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﺳﺸﻮ
ﺑﺰﻧﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺑ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﻫﯿﻨﯽ ﺑﺸﻪ
ﻧﺒﯿﻨﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺑ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﺑﭽﺶ
ﺍﻟﻨﮕﻮﻫﺎﺷﻮ ﺑﻔﺮﻭﺷﻪ
ﺁﺭﻩ.. ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﺤﻮ ﺷﺪﻧﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ

بزرگترین فانتزیم اینه شارج بخرم و تا۲۰۲۴ ازش استفاده نکنم ببینم چجوری انقضا میشه...!!

یکی از فانتزیام اینه که سر سفره عقد بشینم وقتی گفتن عروس خانم بنده وکیلم، بگم نخیر شما غلط کردی. بعد تو افق محو بشم.
چه حالی میده به اون پسره و خانوادش ههههههههههه

یه روز میرم ایتالیا, نه به خاطر ونیزو برج پیزا، فقط و فقط
به خاطردیدن روی گل
" حمید معصومی نژاد " خبرنگار اعزامی جمهوری اسلامی ایران با اون صدای خوشگلش

یکی از فانتزیام اینه که خواهرم اسمش سحر باشه، توی ماه رمضون صداش کنیم :سحر، سحره تا سحره پاشو سحری بخور سحر! 

یکی از فانتزیام اینه که دستم نمک داشته باشه.

یکی از فانتزیام اینه که وقتی سوار ماشینم برم کنار ماشینایی که نمیشناسم بوق بزنم و باهاشون یه سلام علیک گرم بکنم و همون جا گازشو بگیرم و توی افق محو شم بعدش طرف تا به خونش برسه فکر کنه که من کی بودم و وقتی به نتیجه ای نرسید به افق خیره شه.

یکی از فانتزیام اینک وقتی ی فیلم جذابو دارم نگاه میکنم بغل دستیام هی برام توضیح ندن! نمیدونم حضوره منواونجا نمیبینن یافک میکنن آیکیوی من درحده جلبکه! فیلمیوک باهم میبینیموبرام توضیح میدن کصافطا!!!

یکی ازفانتزیام اینه ی دوست پسر داشته باشم.....!!!
نخند خوب ندارم دیگه

یکی از فانتزیهام اینه وقتی دارم از پل هوایی رد میشم یه دفه بشکنه و بیفتم............ اخ چ حالی میده!!!

یکی از فانتزیام اینه ک یه ماهیتابه داشته باشم از جنسه شیشه هروخ میخوام چیزی سرخ کنم ازش استفاده کنم مجبور نباشم هی غذارو بگدونم ببینم زیرش سرخ شد یا نه راحت زیره ماهی تابرو نگاکنم فقطD:

یکی از فانتزی هام اینه تو فرودگاه، دخترم از دور بیاد بپره بغلم. بعد پسر کوچولوم هم بیاد باهاش دست بدم و بگم :حال مرد خونه چطوره؟
اما بیشتر که فکر می کنم، می بینم هنوز مجردم و برا همین با موتور به راهم ادامه می دم. اما این دلیل نمی شه همسرم نیاد به استقبال

یکی از فانتزیام اینه که یه روز به موقعییتی برسم که جنیفر لوپزو با باباش ببینم، به باباش بگم دختر شماست؟
بابای جنیفر هم ملتمسانه منو نگا کنه بگه کنیز شماست...
اصن اشک تو چشام جمع شدا

یکی از فانتزی هام اینه که توی برف بازی گلوله برفی ای رو که کسی بهم پرتاب میکنه رو با دست بگیرم بعد با شتاب بزنم تو صورتش

یکی از فانتزیای بچگیم این بود که یه کالسکه مث کالسکه ی پرین داشته باشم.. یادتونه? پرین ومادرش... پاکوتاه...
هیییییی طفولیت....