اس ام اس تنهایی

ازبس نفس به یادعشق توزدم یادتوجای نفسم می آید....

سوختنم را دیدی وخندیدی
خنده هایت را دیدم و سوختم
خنده هایم را خواهی دید
دیدارما به وقت سوختنت...

دیدنت بى تابم کرد ورفتنت ویران.

چشم به هم می‌زنی صبح شده!
یک شب دیگر بدون او گذشت...

متاسفم...
که چرا مزه ی عشق را از دست تو چشیدم..
تا همیشه
در شک دروغ بودنش بمانم...!

ای شاه بیت غزل های ناب من
از دوریت به لب آمده جان من
تصمیم گرفته ای بروی رهایم کنی
بمان، تورا به خدا تورا به جان من

جدایی نادر از سیمین "اسکار" می گیرد, جدایی تو از من "جانم" را...

شاعر شدن نادانی محض بود در شهری که تنها با واژه ی اقتصاد دلها سیر میشوند!.... این را زمانی فهمیدم که وقتی به سود تو نبود و رفتی!....

نفهمیدی امیده ناامیدی رها کردی دلم رفتی کجایی

میدونی سخت ترین لحظه ها کدوم لحظه هست؟؟؟
لحظه ای که آخرین نفس عزیزت رو ببینی.

گراهام بل عزیز! تلفنی که زنگ نمی خوردکه نیازی به اختراع نداشت!! حوصله ات سررفته بود"چسب قلب "اختراع میکردی؛ می چسباندیم روی این ترک های قلب صاحب مرده...

بیشترین کسی که از به هم خوردن رابطه ی ما ضرر دید، بابات بود!
آخه هر جا اسمتو شنیدم گفتم ： گور باباش...

تارهای سفید لابه لای موهایم کفن تک تک حرف هایی بودکه تاحنجره آمدند اما ماندند ومردند...

تصمیم گرفتم غصه نخورم.....
دمش گرم.....
خودش داره زحمت میکشه.....
منو میخوره....

"کجا میری؟ "
"با کی میری؟ "
"این چیه پوشیدی؟ "
"زود برمیگردیا"..
تنها که بشی دلت لک میزنه واسه شنیدن این جمله هااا

ازاین دنیا چنان دلسرد ودلگیرم که روز مرگ خودراجشن میگیرم.....!!!

دردلتنگی ها بگذار اشکهایت جاری شوند.

چه زیبا اجرا میکنی
خط به خط تمام گفته هایم را...
خواسته هایم را...
اما برای دیگری.!

من در پی دنباله ی دوستی و تو به دنبال دوستی...

خدایا حواست هست؟؟؟
"تنهایی" آنقدر در تمام صفحات دفتر زندگیم تکرار شده که اگر تمام کلمات دیگر جمع شوند هم کاری از دستشان بر نمی آید...

دردناک ترین جدایی ها آنهایی هستند که
نه کسی گفت چرا
و نه کسی فهمید چرا

ساده کنار میکشم
هر چند پای من هیچ وقت وسط نبود.

من از خار تن گلها دانستم که انسان هرچقدر گل باشد
بازهم خاری به تن دارد...

باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچوقت بخشیدنت را نفهمید!
وقتی میمانی و میبخشی فکر میکنند محتاجی و رفتن را بلد نیستی...
باید به آدم ها از دست دادن را یاد آوری کرد!!!

ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺑﺮ آن ﻣﺮاﻣﯽ ﮐﻪ اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ اﻋﺘﻤﺎدم ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮد

فقط باش
همین که هستی کافیست
دورازمن
بدون من
چه فرقی میکند؟
گل میخری؟ خوب است
برای من نیست؟!
نباشد
همینکه رختمان زیریک آفتاب خشک میشودکافیست
دلخوشم به این حماقت شیرین!

هیچوقت دل اونایی که گریه شون بی صداست رو نشکنید چون این آدما هیچکس رو ندارن که اشکاشونو پاک کنه...

پشیمان می شوی از رها کردنم همچون کودکی که در شلوغی بازار دست مادرش را...

حال ماهی را دارم که دهان جفتش به قلاب ماهیگیر گیر کرده.

همیشه بهت میگفتم دلم میخواد خوشحالت کنم، چه کنم که حالا دلیل خوشحالیت نبودن منه...